کد مطلب:304412 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:200

بندگی خدا و احساس مسئولیت
اَنْتُمْ عِبادَ اللَّهِ نُصْبُ اَمرِهِ وَ نَهیِهِ وَ حَمَلَةٌ دِینِهِ وَ وَحْیِهِ، وَ اُمَناءُ اللَّهِ عَلی اَنْفُسِكُمْ، وَ بُلَغائُهُ اِلَی الْاُمَم. شما ای بندگان خدا، پرچمدارانِ حلال و حرام، و عهده داران دین و وحی، و امانتداران خدا بر خویش و رسانندگان [پیام دین] به آیندگان هستید! عِبادَ اللَّهِ: منادای، مضاف است كه حرف ندا، یعنی «یا» در آن حذف شده است؛ بدین معنا كه «یا عِبادَ اللَّهِ» بوده است كه بین مبتدا و خبر: «اَنتم» و «نُصبُ اَمره...» قرار گرفته است؛ بدین منظور كه اوّلاً، بانوی عظمی فاطمه كبری(س) در خیرخواهی نسبت به مسلمانان، حریص است و عمیقاً علاقه مند به سعادت و تعالی امّت اسلامی است؛ همچنان كه پدر بزرگوارش حضرت محمّد(ص) شیفته و بیقرارِ عظمت و شكوه آنان بود. قرآن كریم در توصیف پیامبر اسلام(ص) آورده است كه:

لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْكُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ. [1] قطعاً برای شما پیامبری از خودتان آمد كه بر او دشوار است شمادر رنج بیفتید. به هدایت شما حریص و نسبت به مؤمنان، دلسوز و مهربان است.

ثانیاً، با آوردن منادایِ مضاف و بدون حرف ندا: «عِبادَ اللَّهِ»، در میان مبتدا و خبر (نهاد و گزاره)، می خواهد اهمیّت مطلبی را كه با آنان در میان می گذارد، بفهماند و حسّاس بودن شرایطِ اجتماعی و سیاسی آن روزِ جامعه اسلامی را اعلام كند و با این تعبیر، به جامعه مرعوب و بی هوش، جرئت بدهد و آنها را به هوش آورَد و عواطف انسانی و غیرت دینی آنان را علیه «خلیفه» بشوراند. بدیهی است كه اقتضای حال و شرایط اجتماعی و سیاسی به وجود آمده نیز، جز این را نمی طلبد و در اثرِ طولانی بودن ندا و تعبیر، به مقصود خود نخواهد رسید.

فاطمه(س) در موقعیّت و جایگاه یك خطیب و سخنورِ زمان شناس و نامبردار، می بایست تمام شرایط و ویژگی های مناسب را برای رساندن پیام سرنوشت سازِ خویش، مراعات می كرد، و جز این از او انتظاری نبود؛ چرا كه او از خاندانی است كه زنان و مردانشان امیران و فرمانروایان سخنند؛ از خاندانی است كه علی(ع) درباره آنان فرمود: اِنَّا لَاُمراءُ الْكَلامِ، وَ فینا تَنَشَّبتْ عُرُوقُهُ وَ عَلَیْنا تَهَدَّلَتْ غُصُونُهُ. [2] ما خود فرمانروایان سخنیم كه رشته های آن به دست ما و شاخه هایش بر ما سایه افكنده است.

و این نكته ای است كه در تعبیرِ «عِبادَ اللَّهِ» در گفتارهای امامان معصوم، به ویژه مقتدای سخنوران عالم، علی بن ابی طالب(ع) همواره مراعات شده است؛ مانند: عِبادَ اللَّهِ اُوصیكُمْ بِالرَّفْضِ لِهذِهِ الدُّنْیا التَّارِكَةِ لَكُمْ. [3] بندگان خدا! شما را سفارش می كنم این دنیا را كه وانهنده شماست، واگذارید... فَاعْتَبِرُوا عِبادَ اللَّهِ، وَ اذْكُرُوا تیكَ اَلَّتی آباؤكُمْ وَ اخْوانُكمْ بِها مُرتَهِنُونَ وَ عَلَیْها مُحاسَبُون. [4] پس بندگان خدا! عبرت گیرید و كرده های پدران و برادران خود را به یاد آرید كه چگونه در گروِ آن كِردارند، و حساب آن را عهده دارند. اُوصیكُمْ عِبادَ اللَّهِ بِتَقْوَی اللَّهِ ضَرَبَ لَكُمْ الْاَمْثالَ وَ وَقَّتَ لَكُمْ الآجالَ. [5] بندگان خدا! شما را اندرز می دهم به تقوا و پرهیز از نافرمانی خدا، كه در كتاب خود، برای شما مَثَلها آورد و زمان مرگِ یك یكتان را معیّن كرد. نَصْب، نُصب و نُصُب: به معنای ستون و چیزی كه در جایی كار گذاشته شده باشد، مانند تابلوهای راهنمایی، پرچم، نشانه ها در گذرگاه ها، بیرق برافراشته، مجسّمه، تمثال و...

فاطمه(س) از این پس، ویژگی های اِدّعایی حاضرانِ در مسجد (مهاجران و انصار) را بر می شمرد و به سرزنش آنان می پردازد: شما كه می پندارید بنده خدا هستید، آیا در این اِدّعا راست می گویید؟ و آیا معنای بندگی خدا را می فهمید؟ آیا می دانید كه عبودیّت، چه كرامتِ والایی است كه خداوند تعالی و كریم، بندگانش را بدان توصیف كرده است؟

عبودیّت بالاترین شأن از شئون انسانیّت است كه خدای سبحان، پیامبران خود را بدان توصیف كرده است و درباره داوودِ پیامبر فرموده است:

اصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَاذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُدَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ. [6] بر آنچه می گویند صبر كن، و داوود، بنده ما را كه دارای امكانات متعدّد بود، به یاد آور. آری، او بسیار بازگشت كننده [به سوی خدا]بود.

و درباره ایوب فرموده است:

وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ. [7] و بنده ما ایّوب را به یاد آور، آنگاه كه پروردگارش را ندا داد كه: «شیطان، مرا به رنج و عذاب مبتلا كرد».

و در آیه دیگر فرموده:

إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ. [8] به راستی ما او را شكیبا یافتیم، نیكوبنده بود كه اهل بازگشت [و توبه]بود.

و درباره ابراهیم و دو فرزندش اسحاق و یعقوب(ع) نیز فرمود:

وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدِی وَالْأَبصَارِ. [9] و بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را كه نیرومند و دیده وَر بودند، به یاد آر.

و درباره پیامبر بزرگوار اسلام فرمود:

تَبَارَكَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیَكُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً. [10] بزرگ و خجسته است كسی كه بر بنده خود، فرقان [=كتاب جداسازنده حق از باطل] را نازل فرمود، تا برای جهانیان هشداردهنده ای باشند.

و درباره حضرت عیسی(ع) فرموده است:

قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً. [11] [كودك] گفت: «منم بنده خدا؛ به من كتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است».

مسیح(ع)، پیش از آنكه پیامبر بودن خود را اعلام كند، بندگی خود را مطرح كرده و در جای دیگر به آن افتخار كرده است. برای همین، قرآن كریم او را به بندگی ستوده است:

لَن یَسْتَنكِفَ الْمَسِیحُ أَن یَكُونَ عَبْداً للَّهِ. [12] مسیح از اینكه بنده خدا باشد، هرگز ابا نمی ورزد.

بندگی، منزلتی والاست، تا آنجا كه شیطان در مورد گمراه كردن بندگانِ ناب خداوند، به عجز و زبونی خود، اعتراف كرده است:

قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ. إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ. [13] [شیطان]گفت: «پس به عزّت تو سوگند كه همگی آنان را جدّاً از راه بِدَر می برم، مگر آن بندگان پاكدل تو را.

علی(ع)، بندگی خدا را بالاترین افتخار خود می داند و در مقام نیایش به آن در می نازد:

اِلهی! كَفی بی عِزّاً اَنْ اَكُونَ لَكَ عَبْداً وَ كَفی بی فَخْراً اَنْ تَكُونَ لِی رَبّاً. [14] بارالها! مرا همین بس كه بندگی تو مایه عزّت است و پروردگاری ات برایم مایه فخر و مباهات.

به راستی چه كسی می تواند به بندگی اش در برابر خداوند، این چنین بنازد و مباهیِ این منزلت رفیع باشد؟ آیا می شود مدّعی بندگی بود؛ امّا نسبت به سرنوشت خود و جامعه، احساس مسئولیت نكرد؟ این در حالی است كه در معارف دینی، بندگی خداوند و احساس تكلیف و مسئولیت در قِبال دیگر افراد جامعه، رابطه تنگاتنگی دارند:

اِنّ لِلّهِ عِباداً یَخْتَصُّهُمُ اللَّهُ بِالنِّعَمِ لِمَنافِعِ الْعِبادِ فَیُقِرُّها فی اَیْدیهمْ ما بَذَلُوها، فَاِذا مَنَعُوها نَزَعَها مِنْهُمْ ثُمَّ حَوَّلَها اِلی غَیْرِهِمْ. [15] همانا خدا را بندگانی است كه آنان را به نعمتها مخصوص كند، برای سودهای بندگان. پس آن نعمتها را در دست آنان وا می نهد، چندانكه آن را ببخشند، و چون از بخشش باز ایستند، نعمتها را از ایشان بستاند و دیگران را بدان مخصوص گرداند.

برای همین، در سراسر نهج البلاغه. این خورشید بی غروب و كلامِ جاودانه علی(ع) كه مرز بین سخن خداوند و سخن آفریدگان است، هرگاه توصیه ای اخلاقی و اجتماعی و رهنمودی سازنده مورد تأكید قرار گرفته است، بر پرستش خداوند تكیه شده و انسان را به عنوان «بنده خدا» مخاطب قرار داده است و این، بدان معنا تواند بود كه بندگی خدا، زمینه پذیرش پندهای سازنده و مسئولیت های مهمّ اجتماعی، و در خدمتِ خلقِ خدا بودن است. حتّی می توان از تأكید بر عنوانِ «بنده خدا بودنِ» خود، پیش از آنكه امیرِ مؤمنان یا حاكم و زمامدارِ مقتدرِ جامعه اسلامی باشد، به رازِ بزرگی دست یافت كه زمامداران و قدرتمداران تاریخ، از شنیدنِ نامِ آن نیز در هراس بوده اند و آن، این كه «بندگی خدا»، یگانه تكیه گاهِ وثیق، برای زمامداری صحیح جامعه انسانی و رعایت حقوق طبیعی و قانونی انسانهاست. بدین روی، در آغازِ «دستورنامه»های حكومتی، خود را بنده ای از بندگان خدا می نامد. برخی بر این پندارند كه آن بزرگوار، با تعابیر: «مِنْ عَبْدِاللَّه عَلیٍّ اَمیرالْمُؤْمِنینَ الی عبداللَّه بن قیس»، «... اِلی اَهْلِ الْكُوفَةِ»، «.. اِلی اَصْحابِ الْمَسالِحْ (مرزداران كشور)»، یا «هذا ما اَمَرَ بِهِ عَبْدُاللَّهِ عَلیٌّ اَمیرُالْمُؤْمِنینَ مالِكَ الْاَشْتَرِ...» با كارگزارانِ خود، از موضع تواضع و فروتنی برخورد كرده است، و حال آنكه چنین نیست و اساساً مدیریّت كارآمد نیز چنین اقتضایی ندارد؛ بلكه باید گفت كه طرح عبودیّت و بندگی اش، در آغاز فرمانها، موضعگیری قاطعانه و قدرتمندانه این بنده صالح خداست و نیرومندترین عامل، برای كنترل و هدایت كارگزارانی است كه به فرمان او بر بخشی از جهان اسلام، حكم می رانند؛ برای اینكه صادركننده این فرمان، بنده خدا علی بن ابی طالب(ع) است؛ همو كه: «به اتفاق نظر همه آگاهان و صاحبنظران تایخ، و با شهادت گفتار و كردارش، و با تأیید همه شئون زندگی اش، انسان را با همه ابعادش شناخته است و همه دردها و درمانهای آنها را می داند؛ همان شخصیّتی كه همه فضائل و اخلاق برترِ انسان الهی در وی متجلّی شده است. علم او درباره انسان، آلوده به جهل و تخیّل و بازیگری های ذهنی و تأثّریافته از فرهنگ رسوبی جامعه نیست؛ كامجویی و ثروت و مقام و شهوات و شهرت پرستی، نتوانسته است سر راه این مسافر حقیقی كوی ربوبی را بگیرد. او با این آزادی بسیار شریف كه آن را در میدان مسابقه در خیرات و كمالات شكوفایش ساخته است، پای بر روی همه خواسته های دنیوی نامعقول گذاشته و با این حركت صعودی، توانسته است آن اِشراف و احاطه بر انسانها را پیدا كند.» [16] آری! بندگی خدا، یعنی آزاد از زنجیرِ عوامل قالب ساز و شكل دهنده محیط و جامعه ناآگاه؛ یعنی آزاد از زندان تخیّلات و اوهام و آرزوهای بی اساس، و آزاد از اسارت فرهنگها و سنّتهای فرسوده، و آزاد از چنگال لذّت و درد و رنجی كه همواره گلوی بردگان شهوت و قدرت و ثروت، و مردم خودباخته و بیگانه از خویش را به سختی می فشارد.

فاطمه(س) این سخنان را خطاب به مهاجران و انصار فرمود؛ همانان كه پیام اجتماعِ بی مانندِ غدیر را در صحنه حیات سیاسی و اجتماعی و تربیتی اسلام بی واسطه از خود پیامبر(ص) شنیده بودند، بكلّی از یاد برده بودند و یا خود را به فراموشی زده بودند و یا از ترس و زبونی، حقیقت را كتمان كرده، ادّعای بندگی خدا را نیز یَدَك می كشیدند آیا بنده خدا هستید و احساس تكلیف نمی كنید؟ نمی دانید كه اگر حكومت دینی از مسیر طبیعی و صحیح خود، منحرف شد و به بیراهه رفت، نه تنها به هدفهای متعالی خود كه تأمین عدالت اجتماعی و هدایت جامعه برای تحقّق بندگی خداست، نخواهد رسید؛ بلكه حاكمانش جانورانی درّنده خواهند بود كه خوردن مالِ رعیّت و بردن آبرو و ریختن خون آنان را غنیمت می شمارند و دین را وسیله رسیدن به خواسته های شیطانی خود قرار می دهند؟ «اَنْتُم عِبادَ اللَّهَ نُصْبُ اَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ».

در طی بحثهای گذشته، به طور اجمال اشاره شد كه هر نوعی از انواع موجودات، دارای هدف و غایتی از كمال است كه از آغاز پیدایش، رو به سوی آن كمال در حركت است و با سیر وجودی اش آن كمال را جستجو می كند و تا خود را بدان كمال نرساند، آرام نمی گیرد و از حركت بازنمی ایستد؛ مگر آنكه مانعی بر سر راهش درآید و او را از این سیرِ كمالی بازدارد، چنانكه آفت، درخت را از رشد و به ثمر نشستن بازمی دارد و در بین راه، به زندگی او پایان می دهد. یكی از انواع موجودات، آدمی است كه او نیز غایتی وجودی دارد كه برای رسیدن به آن، ناگزیر از اجتماع و مدنیّت است. برای همین گفته اند: انسان، طبعاً یك موجود اجتماعی است. و این اجتماع و مدنیّت، آدمیان را به رعایتِ احكام و تكالیف وامی دارد كه حرمت نهادن به آنها و به كار بستنشان، به زندگی انسانها سامان می دهد و این احكام و تكالیف، در حقیقت ریشه در ویژگی وجودی انسان و آفرینش ویژه او دارد؛ یعنی انسان بودنِ انسان، وجودِ این تكالیف را اقتضا می كند؛ خواه در عرصه تعامل اجتماعی باشد كه زندگی اجتماعی انسانها را سامان می دهد؛ مانند معاملات و روابط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و...، خواه در عرصه عبودیّت كه آدمی را تا قلمروِ معرفت خداوند، اوج می دهد و او را فردی شایسته و صالح، وارد جامعه ای صالح می گرداند. بنابراین، تكالیفی كه از سوی خداوند متوجّه آدمی است، مقتضای شأن انسانی اوست و تا زمانی كه در این جهان زندگی انسانی دارد، بدانها نیازمند است. تكلیف، در حقیقتْ تشریف و تكریمی است از سوی خداوند، نسبت به همه انسانها؛ چرا كه خدای تعالی بدین وسیله او را بر دیگر موجودات برتری داده است و از او خواسته تا به یاری عقل و توانایی خرد، بر غرائزش سلطه یابد و بنای شخصیت خویش را به دست خود، كامل كند. بدین روی، تنها او را شایسته تكلیف دانسته و قابلیت پذیرش مسئولیت را در نهاد او قرار داده است.

پس اگر انسان، حقِّ این تشریف الهی را به جای آورد و فرمانهای او را گردن نهد و از در تسلیم درآید و این تكریم را پاس دارد، خداوند نیز او را به پاداش عظیم خود كه سلطنت بی زوال و نعمت ابدی است، می رساند. به تعبیر دیگر، تكالیف الهی، بخشی از امانتهای اویند كه به لحاظ عقل و توانایی و آگاهی و اختیارِ آدمی، به این موجود برتر و خجسته سپرده شده است كه اگر حرمت این امانت را پاس داشت، او را به غایت كمالی اش، كه وصول به جوار رحمت الهی است، می رساند، و اگر در حفظ و ادای این امانت سستی كرده، راه خیانت در پیش گرفت، به عذاب ابدی گرفتار خواهد ساخت و منزلت انسانی را از او خواهد گرفت؛ چرا كه او خود، به خویش ستم روا داشته است:

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهُولاً. لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِینَ وَالْمُشْرِكَاتِ وَیَتُوبَ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً. [17] ما امانت [الهی و بار تكلیف]را بر آسمانها و زمین و كوهها عرضه كردیم. پس، از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناك شدند؛ ولی انسان آن را برداشت؛ راستی او ستمگری نادان بود. [آری! چنین است]تا خدا مردان و زنان منافق، و مردان و زنان مشرك را عذاب كند توبه مردان و زنان باایمان را بپذیرد، و خدا همواره آمرزنده مهربان است.


آسمان بار امانت نتوانست كشید

قرعه كار به نامِ منِ دیوانه زدند.


(حافظ)


[1] سوره توبه، آيه 128.

[2] شرح نهج البلاغة، ابن ميثم، ج 4، ص 208.

[3] نهج البلاغه، ترجمه شهيدي، خطبه 99.

[4] همان، خطبه 89، ص 72.

[5] همان، خطبه 83، ص 60.

[6] سوره ص، آيه 17.

[7] سوره ص، آيه 41.

[8] سوره ص، آيه 44.

[9] سوره ص، آيه 45.

[10] سوره فرقان، آيه 1.

[11] سوره مريم، آيه 30.

[12] سوره نساء، آيه 172.

[13] سوره ص، آيه 83-82.

[14] مفاتيح الجنان.

[15] نهج البلاغه، ترجمه شهيدي، حكمت 425.

[16] حكمت اصول سياسي اسلام، ص 117.

[17] سوره احزاب، آيه 73-72.